ترکان غیور(۳)
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید مخصوصاً شما
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 169
بازدید کل : 10928
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



AY.AZARBAYJAN YASHASIN




 ولی دیگر دلایل فرو پاشی این حکومت را باید در عدم تحمل افکاردموکراتیک توسط استعمارگران داخلی و خارجی ، اینرسی و مقاومت سیستم ارباب و رعیتی و اعتقادات دینی مردم و اطمینان دولتمردان آذربایجان به حکومت مرکزی ایران جست.  البته خدمات ارزنده نیروهای صادق و ملت دوست واقعی در این حرکت نظیر خود سید جعفر پیشه وری نباید فراموش شود:

اعلام زبان ترکی آذربایجانی به عنوان زبان رسمی دولت و ادارات و دستگاههای قضایی، آموزش زبان ترکی و زبان دیگر ملل ساکن در آذربایجان در مدارس، تقسیم اراضی دولتی و ملاکین فراری به نفع دهقانان، از بین بردن رشوه و ایجاد امنیت در جامعه، کلینیکهای سیار بهداشتی ، کاهش 40 درصدی قیمت کالاها ، قانون حداقل بیکاری و حداکثر ساعات کار، اشتراک زنها در امور اجتماعی و اعطای حق رای به زنها برای اولین بار در ایران و برنامه های عمرانی فراوان نظیر آسفالت خیابانها ، تاسیس اولین دانشگاه و ایستگاه رادیویی و...

اگرچه سید جعفر پیشه وری و اکثر کابینه و فرقه دموکرات (دوم) جزء نیروهای چپ بودند اما آزادی و احترام به مذهب را حتی در کتب درسی این زمان می توان مشاهده کرد. اگرچه انقلاب 21 آذر انقلاب علیه ظلم و جور حکومت مرکزی و فئودالهای بهره کش بود ولی سرمایه داران ملت پرور نیز در بین فرقه دموکرات حضور داشتند. از طرفی بر خلاف تبلیغات موجودسید جعفر پیشه وری تجزیه طلب نبود و در حکومت ملی، به رهبری وی ، همواره  بر یکپارچگی ایران تاکید شده  و در انتخاب وزراء توسط حکومت خود مختار آذربایجان، وزیر امور خارجه و وزیر دفاع  که از نشانه های حکومتهای کاملاً مستقل است  معرفی نشده بود.  پیشه وری شیوه حکومتی نظیر کشور سوییس یعنی دولتی فدرال را برای ایران مناسب می دید. [15] [14] [19] [42]

پیشه وری در حالی به تجزیه طلب بودن متهم می گردد که مبارزات میرزا کوچک خان جنگلی که حکومت مستقل جمهوری گیلان را اعلام کرد مورد احترام قرار میگیرد و مجسمه وی در یکی از میادین شهر رشت نصب می شود!

سرکوب حکومت ملی آذربایجان و کتاب سوزان

در اثر فشارهای آمریکا و دیگر متفقین و زیرپوشش داستان قرار داد قوام السلطنه سیاستمدار مکار تهران ( عامل روسها)  و دولت شوروی مبنی بر واگذاری امتیاز نفت شمال به روسها ، این دولت نیروهای خود را در 19 شهریور 1325 از آذربایجان تخلیه کرد(آغاز جنگ سرد بین ابر قدرتها) و قوای تهران که به بهانه نظارت بر انتخابات روانه آذربایجان شده بود در قالب ارتشی تجاوزگر در 21 آذر 1325 موجب سقوط حکومت ملي  آذربایجان شد که بر اساس آمار ارتش 25000 اعدام و 70000 مهاجر و آواره و زخمی بر جای گذاشت. در این تجاوز که در زمان محمد رضا شاه به عنوان نجات آذربایجان شناخته می شد حتی مردم بی دفاع و زنان آذربایجانی نبز از قتل وغارت و تجاوزهای ناموسی در امان نبودند. به دستور تهران تمامی کتابهای ترکی درسی مدارس را جمع آوری کردند و آتش زدند(26 آذر 1325 که امروزه به عنوان روز کتاب در بین فعالین حرکت ملی آذربایجان شناخته می شود)! ارتش آزادی بخش محمد رضا شاه مرتکب جنایاتی شد که در طول تاریخ کم سابقه بود! جالب اینکه روزنامه های سراسری و حتی روزنامه های حزب توده نیز که ادعای دوستی خلقها را داشت در برابر این جنایات سکوت کردند ، عادت و سیاستی که این روزنامه های سراسری تا به امروز حفظ کرده اند! حزب شونیست ایران نیز طبیعتاً در برابر این جنایات سکوت پیشه کردند. متاسفانه فراریان و پناهندگان به دولت شوروی نیز اکثرا زندگی فلاکت باری در آنجا داشتند، عده ای کشته شدند و عده ای سالیان طولانی تبعید. [33]

شونیسم بعد از انقلاب اسلامی

متاسفانه اندیشه های نژاد پرستی شونیستی بعد از انقلاب اسلامی نیز ریشه کن نشد. اگرچه شعار هویت امت اسلامی در اوایل انقلاب مطرح شد ولی بعد از هشتاد سال تبلیغ و تحمیل اندیشه های شونیستی گویا این اندیشه ها در مغز و استخوان ملتها و به خصوص روشنفکرنماها نفوذ کرده بود و هویت اسلامی نیز نتوانست ضامن حقوق برابر برای همه ایرانیان باشد. پاداش ملتهای ایرانی غیر فارس از فداکاریهای خود در انقلاب فقط محدود به اصول 15 قانون اساسی مبنی بر آزادی نشریات و آموزش به زبانهای قومی و محلی در مدارس و اصل 19 و 48 مبنی عدم تبعیض بین اقوام و استانها و اصل 7 قانون اساسی بود که طبق آن  شوراها، مجلس شورای اسلامی، شورای استان، شهرستان، شهر، محل، بخش، روستا و نظائر اینها از اركان تصمیم‏گیری و اداره امور كشورند. اصل 15 قانون اساسی که هیچ ضامن اجرایی ندارد و علی رغم دهها طومار از طرف فعالین و روشنفکران آذربایجانی با سکوت یا واکنشهای منفی مسئولین اجرایی مواجه شده است [41]. اصول 19 و 48 نیز عملا نقض می شوند و اصل هفتم نیز که با گذشت بیست سال از انقلاب اجرا شد با چنان محدودیتهایی مواجه است که بودن و نبودنش دردی از دردهای ملت آذربایجان را دوا نکرده است!

در دوران اولیه بعد از انقلاب فضای بازی برای فعالیت فرهنگی در آذربایجان محیا شده بود و شاهد نشریات و کتب متعددی در این زمینه بودیم که به خاطر خفقان حکومت پهلوی اجازه انتشار نداشتند  که این دوران با شروع جنگ ایران و عراق و دوران سازندگی دچار رکودی زودرس شد. استقلال جمهوری آذربایجان از اتحاد جماهیر شوروی و اظهار همدردی  آذربایجانیهای این سوی آراز با جنگ زدگان قاراباغ  بر تبلیغات شوونیستهای فارس علیه ترکان آذربایجان در دو سوی آراز افزود . آنها دولتمردان کشور را به حمایت از ارمنستان متجاوز تشویق کردند که نتیجه آنرا امروزه در بسته شدن قراردادهای مهم میان ایران و ارمنستان می توان مشاهده کرد !  اگرچه امروزه به خصوص بعد از پایان جنگ ایران و عراق و دوران سازندگی نشریات و کتب  آذربایجانی آزادی محدودی نسبت به قبل از انقلاب که استبداد مطلق کاملا حکمفرما بود ، دارند ،  ولی هنوز هم تبعیضات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی پا برجاست. هنوز زبان ترکی در مدارس تدریس نمی شود ، در حالیکه برای آموزش زبانهای غیر مادری فارسی و عربی و انگلیسی و حتی آلمانی و ایتالیایی و فرانسه در مدارس و دانشگاهها بودجه صرف می شود ، 25 الی 30 میلیون ترک حتی از یک کودکستان به زبان مادری محروم هستند! و زبان ترکی در دانشگاهها(در چند دانشگاه محدود که اجازه آموزش یافته است) در رده زبانهای خارجی کلاس بندی می شود! زبان منسوخ پهلوی در دانشگاه تبریز در قلب آذربایجان تدریس می شود ولی زبان ترکی علی رغم بعضی تبلیغات هنوز هم در این دانشگاه تدریس نمی شود! در 6 کانال تلویزیونی و چندین رادیوی سراسری به زبان فارسی نه تنها جایگاهی برای فرهنگ و زبان ترکی در نظر گرفته نشده است  بلکه گاه برنامه هایی با مضامین تحقیر آمیز نسبت به ترکها پخش می گردد ، چندین کانال برون مرزی به زبانهای فارسی وعربی و انگلیسی و  حتی ترکی آذربایجانی صحیح برنامه پخش می کنند ولی نصیب آذربایجانیهای داخل مرزهای ایران از شبکه تلویزیونی چند کانال استانی است که با زبان ترکی غیر ادبی و پر از غلط خود بد ترین خیانت را به زبان ترکی می کنند! تلویزیون های سراسری و محلی و نظام آموزش و پرورش نه تنها در قبال تاریخ و ادبیات صحیح ترکهای ایران سکوت کرده اند بلکه به تحریف و تخریب آن نیز ادامه می دهند. در حالیکه بودجه 300  میلیارد تومانی به  گسترش کاربرد فن آوری ارتباطات و اطلاعات در قلمرو تقویت خط و زبان فارسی در محیط رایانه ای اختصاص می یابد [32]، ترکان از داشتن فرهنگستان ترکی محروم هستند و استفاده از کلمات اصیل ترکی به جای کلمات تحمیلی فارسی در نشریات آذربایجانی مسئولین آنها را به دادگاه می کشاند که گویا آنها زبان بیگانه را تبلیغ می کنند! از شرح تبعیضهای اقتصادی نیز نوشتیم. در سیاست نیز اگرچه ترک ها به مناصب حکومتی ، دولتی و اداری راه پیدا می کنند ، ولی متاسفانه ترکانی مقدمند که تحت سيستم جهانبيني آريايي آسیمیله شده اند.

مسئله ملی در ایران

همانطوریکه نوشته شد در ایران از هشتاد سال اخیر تاکنون ظلم مضاعفی به ملتهای ایرانی غیر فارس تحمیل می شود که ابعاد فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی داشته و از آن به عنوان مسئله یا ستم ملی نام برده می شود.

موضع قوای سیاسی در قبال مسئله ملی

متاسفانه اندیشه های شونیستی هنوز در افکار قوای سیاسی ، به خصوص احزابی که خود را سراسری می نامند ریشه کن نشده است:

· محافظه کاران که در مهره های کلیدی حکومت مرکزی قرار دارند ، ایده های شونیستی را به ظاهر حمایت نمی کنند و در مقابل خواسته های حرکت ملی آذربایجان بیشتر موضع سکوت را پیشه نموده اند. ولی واقعه قلعه بابک 83 ، اظهارات نشریات متعلق به این قشر و امام جمعه های منطقه در این مورد و تدارک دسته نظامی سی هزار نفری بسیج و سپاه در مقابل شرکت کنندگان در این مراسم نشان داد که شکست سکوت را ترجیح داده اند. موضع غیر عادلانه و نابرابر آنها در قبال دو حکومت همجنس اشغالگر اسراییل و ارمنستان نیز ، می تواند موضع آنها را در مقابل ملت آذربایجان نشان دهد.

· اصلاح طلبان بیشتر از محافظه کاران تحت تاثیر اندیشه های شونیستی قرار دارند. سخنان رئیس جمهور مبنی بر تاکید بر زبان فارسی به عنوان عامل وحدت ملی ، سکوت ایشان در قبال طومارهای متعدد ملت آذربایجان در جهت احیای اصول 15 و 19 قانون اساسی، سخنان استاندارآذربایجانشرقی در جهت کم اهمیت جلوه دادن مسائل ملی، اقدام  فرماندار اردبیل در دعوت هئیت ارامنه جهت سرمایه گذاری در آذربایجان  و مطالب و تحلیلهای نشریات وابسته و بالاخره اظهارات شگفت انگیز آقای خاتمی در جمع مردم کلیبر مبنی بر اینکه این مردم از نژاد اصیل آریایی هستند ، همگی نشان از ضدیت این گرایش سیاسی با خواسته ها و حقوق ملت آذربایجان دارد. این طیف سیاسی که شعار گفتگوی تمدنها را سر داده بودند، در عمل نشان دادند که به شعار خود در داخل ایران پایبند نیستند و تمدنی جز تمدن فارس را به رسمیت نمی شناسند! افسوس که ملت ساده و زودباور آذربایجان فریب شعارهای رنگارنگ آنها نظیر ایران برای ایرانیان را خوردند و در انتخابات خرداد 76 بصورت گسترده ای به آنها رای دادند! بلکه این هم درس عبرتی برای ملت آذربایجان باشد که بداند مقصود احزاب سراسری از ایرانیان گویا تنها ملت فارس است وبس!

اوضاع در احزاب داخل  و خارج از کشور که خود را منتقد یا مخالف نظام می بینند بدتر است:

· سلطنت طلبها که خود از نسل بانیان حکومت شونیستی در ایران هستند و احیای حقوق ملتهای ایرانی یعنی دموکراسی حقیقی مانع جدی آنها برای برپایی مجدد حکومت سلطنتی آریامهری در ایران است. اگرچه هر از چند گاهی جهت عوامفریبی از حکومتهای غیر متمرکز و حتی فدرال سخن می رانند.

· جبهه ملی با چهره های شناخته شده اش چون ورجاوند و امیر انتظام و باوند و دريابار مدني فعال ترین جبهه ضد ملتهای غیر فارس را در داخل و خارج تشکیل می دهند. نامه رهبران این جبهه به وزیر آموزش و پرورش در اعتراض به طرح تدوین کتب درسی بر اساس فرهنگ قومی هر منطقه جزء آخرین اقدامات غیر دموکراتیک این حزب بود.  

· ملی مذهبی ها و نهضت آزادی نیز که در واقع انشعابی از جبهه ملی هستند نظیر ملییون از یک دموکراسی تخیلی طرفداری می کنند یعنی دموکراسی بدون در نظر گرفتن ابتدایی ترین حقوق ملتهای ایرانی. این احزاب نیز به همراه برادر دوقلوی خود یعنی جبهه ملی به ترساندن دولت از احیای حقوق ملل ایرانی به خصوص ملت ترک و ترغیب آن به مبارزه با حرکت ملی آذربایجان می پردازند. عزت الله سحابی در سخنان خود همیشه ابراز نگرانی می کند که با فروپاشی نظام ، ایران نیز از هم خواهد پاشید و حکومت را به سرکوب حرکت ملی آذربایجان تشویق می نماید. ابراهیم یزدی نیز مخالفت خود را با فدرالیسم به گونه ای علنی اعلام میدارد.

· احزاب کارگری و چپ را شاید نتوان جزء طرفداران شونیسم به شمار آورد ولی موضع رسمی آنها به عنوان یک حزب سراسری نسبت به مسئله ملی واضح و قابل اطمینان نیست.

راه حل مسئله ملی

کسانی که مسئله ملی را آفتی برای مردم ایران میدانند و می خواهند این مشکل در ایران ریشه کن شود همگی معتقدند که راه حل مسئله ملی در ایران تمرکز زدایی از سیستم سیاسی ایران و حرکت به سوی سیستمی غیر متمرکز است نه اصلاح سیستم مرکزی و یا تغییر حاکمان. مسئله ملی در ایران با آمدن ترک و غیر ترک در مناصب دولتی حل نمی شود. معتقدین به سیستم غیر متمرکز در ایران خود به طرفداران اجرای سیستم شوراهای استانی نظیر آنچه در قانون اساسی آمده است، طرفداران  سیستم فدرال یا کنفدرال وطرفداران استقلال ملتها تقسیم می شوند و اکثر آنها به اصل حق  تعیین سرنوشت ملل برای تعیین سیستم مطلوب خود اعتقاد دارند.

موافقین سانترالیسم یا مرکزگرایی در ایران نیز که معمولا از دید قیم مآبانه و حکومتی نه مردمی به مسئله نگاه می کنند ، فقط از تغییر یا اصلاح حکومت مرکزی برای حرکت به سوی دموکراسی مورد نظر خود دفاع می کنند و تمرکز زدایی را برای ایران غیر ضروری و خارج از ظرفیت مردم می پندارند، که منجر به جنگ و خونریزی در ایران خواهد شد.

باید پاسخ گفت که جدا کردن مسئله ملی از مسئله دموکراسی در ایران و الویت دادن به مسئله دموکراسی امری غیر ممکن است. چرا که زیر بنای دموکراسی حقوق برابر انسانها است و دموکراسی بدون در نظر گرفتن حقوق اولیه برابر برای ملتها فقط به شعاری پوشالی تبدیل می شود که به درد  فریب مردم و رسیدن به حکومت می خورد! باید دموکراسی به مفهوم واقعی آن در ایران اجرا شود و آنهم اجرای بی قید و شرط  دموکراسی برای همه ایرانیان و ملتهای ایرانی است! از طرف دیگر خطر جنگ داخلی و خونریزی  می تواند ناشی از مقاومت و لجبازی خود مرکزگرایان باشد که در اصل  به دنبال منافع شخصی خود هستند و اگر آنها نیز به جای ایجاد اختلاف بین ملتها تسلیم حقوق و خواست ملتها شوند دیگر جای نگرانی باقی نمی ماند. تمرکز زدایی حکومتی در ایران ضرورتی است غیر قابل پرهیزکه تاخیر در آن فقط می تواند به بغرنجتر شدن مسئله ملی منجر شود!

از دیدگاه این نوشته در بین راه حلهای تمرکز زدایی به نظر می رسد که فدرالیسم راه حل معتدل و میانه ای باشد که متناسب با ظرفیت و خواست ملتهای ایرانی است که لازم است بیشتر در این مورد توضیح داده شود.

فدرالیسم چیست؟

هم اکنون در سراسر جهان دهها کشور به صورت فدرال (غیر متمرکز) اداره می شوند، کشورهای پیشرفته ای چون آمریکا، کانادا، آلمان، سویس، اطریش و استرالیا و کشورهایی چون مکزیک، آرژانتین، آفریقای جنوبی، مالزی، ونزوئلا، برزیل ، نیجریه، هندوستان، روسیه، و پاکستان دارای سیستم غیر متمرکز فدرال هستند. اگرچه سیستمهای فدرال انواع  و دلایل مختلفی دارند ، ولی انتخاب این سیستم معمولا به عنوان آخرین راه حل همزیستی  مسالمت آمیز ملتها در قالب یک کشور واحد بوده است. [16] [34]

سه دلیل عمده ای که باعث تشکیل حکومتهای فدرال در بعضی کشورها می شود ، وسعت جغرافیایی ، تنوع ملی-فرهنگی و یا اتحاد کشورهای کوچک  برای تشکیل کشوری قدرتمندتر بوده است. که قطعاً بنابر دلایل اول و دوم یعنی وسعت جغرافیایی و تنوع ملتهای ساکن ایران سیستم فدرال در ایران یک ضرورت می باشد. یک کشورفدرال از چندین ایالت تشکیل می شود.  یک سیستم فدرال مناسب برای کشور ایران یک سیستم فدرال اتنيكى-زبانى (نظیر کشور سوییس)  است که در آن مرز ایالتها بر اساس محل سکونت ملتهای مختلف ایرانی تعیین می شود، که البته تقسیمات استانی در داخل هر ایالت می تواند وجود داشته باشد (مثلا استانهای آذربایجانشرقی و غربی و اردبیل و... در داخل ایالت آذربایجان). در این سیستم کشور دارای مجالس و دولت فدرال (مرکزی) می باشد  که ترکیب اعضای آن معادل با ترکیب جمعیتی کشور خواهد بود. علاوه بر آن هر ایالت برای خود مجلس و دولتی ایالتی (نخست وزیر) خواهد داشت. مجالس ایالتی معمولا غیر از امور مربوط به ارتش ، سیاست پولی، سیاستهای خارجی کلان، برنامه ریزیهای کلان اقتصادی که به کل کشور مربوط می شوند، در بقیه  موارد دارای اختیارات کامل و حق قانون گذاری هستند. در سیستم فدرال اتنيكى-زبانى زبان هر ایالت (ترکی ، فارسی ، لری ، بلوچی،  عربی ، کردی ، ....) در آن ایالت و کل کشور زبان رسمی یعنی زبان دولت و مجلس ایالتی ، زبان اداری و قضایی در آن ایالت محسوب می شود که از مدارس ابتدایی تا دانشگاهها در آن ایالت به صورت اجباری تدریس می گردد. در کنار زبانهای رسمی یک یا چند زبان ارتباطی نیز در سراسر کشور وجود خواهد داشت که آن زبان یا زبانها نیز در مدارس آموزش داده می شوند.  البته نظام فدرال تنوع و الگوهای زیادی دارد و برای انتخاب سیستم فدرال مناسب برای ایران احتیاج به بررسی و مطالعه بیشتر می باشد.

اما مزایای یک حکومت فدرال چیست:

·  جلوگیری از رشد دیکتاتوری در نتیجه کنترل متقابل دول و مجالس ایالتی و فدرال یعنی کنترل قدرت توسط قدرت.

·  حفظ و رشد زبانها و فرهنگهای گوناگون در یک کشور که رشد و ارتقاء هر کدام به منزله رشد فرهنگی آن کشور است.

·  توزیع قدرت ، بار مشکلات دولت مرکزی را می کاهد و اداره کشور را آسانتر می کند.

·  با توزیع قدرت ، نقش مردم در سیاست و اداره کشور بیشتر می شود.

·  توزیع عادلانه امکانات و ثروت در تمامی مناطق یک کشور می تواند به رشد اقتصادی کل کشور بیانجامد.

·  آزادی تصمیم گیری و قانونگذاری برای ایالات مختلف باعث رشد خلاقیت منطقه ای و رقابت بین ایالات می گردد.

·  کاهش تنشهای ناشی از اختلافات فرهنگی و قومی.

سیستم کنفدرال نیز به مجموعه ای از کشورهای مستقل و متحد گفته می شود، نظیر اتحادیه اروپا.

آیا فدرالیسم منجر به تجزیه کشور می گردد؟

فدرالیسم نه تنها عموماً کشور را به سوی تجزیه سوق نمی دهد بلکه با برقراری حقوق برابر برای ملتهای مختلف آنها را به ماندن در چهارچوب اتحادیه ای قوی و داوطلبانه تشویق می کند. به عنوان مثال در کشور چهار ملته سوییس با ملتهای آلمانی ، فرانسوی و ایتالیایی وروتو رومانی زبان ، هرگز شنیده نشده است که آلمانیهای سوییس خواستار جدایی از سوییس و اتحاد با ‌آلمانیهای اطریش و آلمان باشند. چراکه این ملتها از هر نظر با هم برابرند و زبانهای آنها نیز زبانهای رسمی کشور محسوب می شوند.
حرکت ملی آذربایجان

همانطوریکه گفته شد آذربایجان مهد حرکتهای روشنفکری و آزادیخواهی است که مهمترین آنها را در قرن حاضر و این سوی آراز مرور کردیم . حرکت ملی آذربایجان حرکتی دموکراتیک و مدنی و خود جوش است که تداوم حرکتهای ضد شونیستی آذربایجانیها در 80 سال گذشته می باشد و زمان شکل گیری آن به صورت امروزی به دوران پایان جنگ ایران و عراق  باز می گردد.

امروز حرکت ملی آذربایجان را می توان در بیداری مردم آذربایجان در بازگشت به هویت فرهنگی خود و عطش آنها برای آگاهی از زبان و فرهنگ خود مشاهده کرد. امروز دیگر کمتر از سابق پدر و مادر آذربایجانی زبان فارسی را برای تکلم با فرزندانشان استفاده می کنند و در نامگذاری کودکان استفاده از اسامی ترکی رواج بیشتری پیدا کرده است. جوانان علاقه بیشتری برای یادگیری خواندن و نوشتن به زبان مادری خود نشان می دهند و سعی می کنند علی رغم وجود کلاسهای درس رسمی به هر طریقی به بی سوادی واقعی خود یعنی بی سوادی به زبان مادری خاتمه دهند. امروز دیگر چون گذشته روایات تاریخی مبنی بر نژاد پرستی و آریاگرایی مقبول جوان ترک نیست. جوان هویت جوی ترک  گمشده خود را نه در فرهنگ آریایی و نه در فرهنگ غربی می جوید و نه در اعماق مشکوک و مدفون تاریخ . او هویت واقعی خود را در هستی و موجودی فرهنگی غنی خویشتن می یابد. امروزه تبلور حرکت ملی آذربایجان را می توان در تجمع سالیانه عظیم حق طلبان آذربایجانی در قلعه بابک (بطور ثابت در آخر هفته دوم تیرماه!) مشاهده کرد که به حق بزرگترین تجمع مردمی بعد از انقلاب اسلامی است. خواست اصلی حرکت ملی آذربایجان استقرار دموکراسی واقعی در ایران بر اساس اصول شناخته شده حقوق بشر و حل بی قید و شرط مسئله ملی در ایران و رفع تبعیضها علیه ملل ایرانی است. در حرکت ملی آذربایجان علاوه بر حقوق ملی ، حقوق زنان و کودکان ، مسئله محیط زیست و مسائل اقتصادی  نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. امروز حرکت ملی آذربایجان با خواسته های شفاف و منطقی خود و با بررسی اشتباهات تاریخی و درس گرفتن از آنها در حال تبدیل به قوی ترین حرکت مردمی در ایران می باشد. حرکت ملی آذربایجان یک حزب یا یک تشکیلات نیست ، حرکتی است متعلق به تمامی ترکان آذربایجانی و دیگر ترکان هویت جو و حق طلب، جنبش بیداری یک ملت است که نه با اسلام مغایر می باشد و نه با قانون. این جنبش یک جنبش مسلحانه  نیست ، بلکه جنبشی است که ابزارش قلم است و اجتماعات قانونی اعتراض آمیز.

فعالین حرکت ملی آذربایجان در 7 تیر 1382 اولین بیانیه خود شامل خواسته های عمومی حرکت ملی آذربایجان را تحت عنوان "آذربایجان سخن می گوید" منتشر کردند که به امضای نزدیک به هزار تن از فعالین این حرکت رسید [45]. 

آیا فعالین حرکت ملی آذربایجان پان ترک و تجزیه طلب هستند؟

انتساب صفتهای پان ترک و تجزیه طلب و کمونیست و امثال آن به آزادیخواهان آذربایجانی در طول 80 سال گذشته جهت سرکوب حرکت آنها موضوع تازه ای نیست! امروز هم از این حربه استفاده می شود.باید گفت اگرچه معیار برای ماندن و نماندن در چهار چوب سیاسی یک کشور رای ملت است ، با این حال اکثر فعالین حرکت ملی آذربایجان در صدد حل مسئله در چهارچوب مرزهای ایران هستند. تجزیه طلبان واقعی پان ایرانیستهایی (=پان فارس) هستند که در ظاهر شعار ایران برای همه ایرانیان می دهند ولی در عمل خود ساکنین ایران را به ایرانی و انیرانی (غیر ایرانی = ترک و عرب) تقسیم می کنند!

در مورد وحدت ملی ، تمامیت ارضی و امنیت ملی، که حربه پان ایرانیستهای تمرکزگرا شده است نیز باید گفت که وحدت ملی و تمامیت ارضی زمانی ارزشمند است که داوطلبانه بوده و منجر به ضایع شدن حقوق فرد یا ملتی در آن نشود.  امنیتی را که با سرکوب ملتهای ایرانی غیر فارس  تامین شود دیگر نمی توان امنیت ملی نامید، بلکه  آن امنیت فارسی است!

پان ترکیسم به معنی ایده اتحاد تمامی ملل ترک زیر سایه یک دولت است. اگرچه این ایده رویایی ایده آل و شاید غیر ضروری است که در بین فعالین حرکت ملی آذربایجان جایگاهی ندارد ، ولی نوع داوطلبانه آن به مراتب کم ضرر تر از پان ایرانیسمی است که  با نابودی فرهنگی ملتهای مختلف قصد اتحاد اجباری آنها را دارد!

در مورد اتهام کمونیست بودن فعالین حرکت ملی آذربایجان نیز باید گفت که این جنبش به عنوان حرکتی ملی فارغ از نوع ایدئولوژی متعلق به هر ترک آذربایجانی است که به احیای دموکراسی و حقوق ملت خود حقیقتا معتقد است. در این جمع می تواند صاحبین ایدئولوژی های متفاوت وجود داشته باشند ، بگونه ای که اکنون بعضی طلاب و روحانیون نیز در این حرکت اشتراک دارند.

آیا فعالین حرکت ملی آذربایجان ناسیونالیست هستند؟

فعالين حركت ملي آذربايجان را مي توان ناسيوناليست به حساب آورد، اما به مفهوم مثبت ناسیونالیسم ، یعنی آنها ملت خود را دوست دارند و برای احیای حقوق ملت خود تلاش می کنند.  در اینجا لازم است که ناسیونالییسم را به دو نوع مثبت و منفی تفکیک کرد. قبل از تعریف این دو نوع ناسیونالیسم ابتدا به معنی لغوی آن نگاهی کنیم.

ناسیونالیسم از لحاظ لغوی یعنی دوست داشتن و حمایت یک شخص از ملتش.

ناسیونالیسم مثبت دقیقا به معنی لغوی آن است یعنی حب ملت که امری است پسندیده و مفید. همچنان که حب خانواده و دفاع از حریم خانواده امری است مثبت، این احساس در قالب وسیع تر خود یعنی دوست داشتن ملت و جامعه نیز احساسی است مثبت. ناسیونالیسم مثبت همیشه انگیزه و وسیله ای بوده است برای حرکتهای آزادیخواهی و پیشرفت یک ملت. امروز ملتهایی نظیر آلمان و فرانسه و ژاپن شاید پیشرفت اجتماعی و اقتصادی خود را مرهون ناسیونالیسم نوع مثبت هستند. ناسیونالیسم مثبت نه تنها ناقض حقوق بشر در داخل و خارج از محدوه ملت مورد نظر و ناقض دوستی و مودت با ملتهای دیگر نیست، بلکه حتی رکن انساندوستی این نوع ناسیونالیسم قابلیت آن را نیز در تعمیم آن  به انساندوستی فرا ملی نشان میدهد. اماارکان  ناسیونالیسم منفی از  حب انسان و ملت به ادعاهایی نظیر بی عیب بودن یا برتر بودن یک ملت گسترش می یابد. این نوع ناسیونالیسم معمولا زاییده طبیعی افکار جمعی یک  ملت نیست بلکه  زاییده افکار تئوریسین های مزدور استعمارگران است  که در خدمت استعمارگران قرار می گیرد تا از قوای یک ملت جهت استعمار ملتهای دیگر استفاده کنند. معمولا ملتهایی که دچار این آفت فکری می گردند هم به دیگران و هم به خود آسیب می زنند، نظیر ناسیونالیسم منفی حزب نازی که به ملت آلمان القا شد.

در ایران نیز ما در اوایل قرن بیستم شاهد پیدایش شونیسم فارس یا همان ناسیونالیسم نوع منفی آن بودیم. و امروزه شاهد پیدایش ناسیونالیسم های ملل غیر فارس در عکس العملی طبیعی به این نوع ناسیونالیسم منفی هستیم. یکی از این ناسیونالیسمها یا ملی گرایی ها حرکت ملی آذربایجان است که در آن ناسیونالیسم انگیزه آزادیخواهی ملت آذربایجان علیه شونیست فارس است. یعنی ناسیونالیسم آذربایجانی آزادیها و حقوق انسانی را مرام خود قرار داده  و از نوع مثبت آن است. فعالین حرکت ملی آذربایجان همواره بر برابر بودن حقوق ملتهای مختلف تاکید کرده اند.

البته خطر آلوده شدن ناسیونالیسم های مثبت به افکار و ایده های منفی همواره وجود دارد و فعالین حرکت ملی آذربایجان باید خود را موظف به نگهبانی از اصول مثبت حرکت ملی خود بدانند. و از طرفی دیگر نیز این وظیفه روشنفکران راستین ملت فارس است که ملی گرایی خود را از زنگارهای افکار منفی بزدایند.

در اينجا بايد اشاره كرد كه از نظر فعالين حركت ملي آذربايجان ملتها دشمن يكديگر نيستند ، بلكه معضل عقيده برتري ملتي بر ملت ديگراست. دشمن ملت ترک و دیگر ملتهای غیر فارس ، ملت فارس نیست بلکه اندیشه برتری ملت فارس بر دیگر ملتها است . هرگونه شونیسمی محکوم و مذموم است خواه از نوع فارسی باشد و خواه از نوع ترکی!  حرکت ملی آذربایجان بر اساس اعتقاد بر دموکراسی و برابری  و برادری ملل استوار شده است.

مسائل دیگر ملت آذربایجان

متاسفانه درد ملت ترک تنها شونیسم نیست ، مشکلاتی دیگری نیز ملت ترک را در طول تاریخ آزرده است و یکی از آنها مسائلی است که ملت ما با ملت (البته نه همه ملت، بلکه قشر افراطی آن!) و دولت همسایه ارمنی داشته است. ارمنی های افراطی از دیر باز در آرزوی ایجاد ارمنستان بزرگ در آناتولی شرقی و آذربایجان و قفقاز از دریای سیاه تا دریای خزر هستند و در همین راستا نیز احزاب و تشکیلات متعددی تشکیل دادند که مهمترین آن حزب مافیایی داشناکسیون در سال 1890 بود. ارامنه و مسیحیان افراطی ساکن قفقاز، ایران و آناتولی شرقی در طول تاریخ چهار بار به تحریک و کمک کشورهای اروپایی و روسیه دست به قتل عام وسلاخی  ترکان مسلمان این منطقه اعم از مرد و زن و کودک زده اند: [27] [35]

·  در آغاز قرن- سالهاى جنگ اول در آذربایجان شمالى : ایروان، باكو، شوشا، نخجوان....

·  در سالهاى جنگ اول در شرق تركیه (آذربایجان تركیه) : ایگدیر، قارس، اردهان، ارزروم، ارزینجان، سارى قامیش،....

·  در همان سالها در آذربایجان جنوبى (ایران) : اورمیه، سلماس، خوى، سولدوز، ماكو، مرند، ....

·  در سالهاى اخیر در قره باغ و نواحى مجاور آن در آذربایجان شمالى: قاراباغ، خوجالى، كلبجر....

وجه تشابه هر چهار جنایت فوق مانند دیگر فعالیتهای ارامنه سه محور عمده می باشد یعنی زیاده طلبی ، توسل به دولتهای مسیحی و تغییر بافت بومی از طریق قتل عام.

ارمنیان هرگز در هیچکدام از مناطق مورد ادعای خود اکثریت نداشتند ، حتی ایروان پایتخت کنونی ارمنستان زمانی ولایتی ترک نشین بود. بعد از جدا شدن قفقاز از ایران دولت تزار سیاست مسیحی کردن قفقاز را پیش گرفت و مهاجرت دست جمعی ارامنه از ایران و ترکیه و دیگر مناطق به منطقه فعلی ارمنستان و مهاجرت اجباری و قتل عام مسلمانان این منطقه  و مناطق مجاور آغاز گردید که آمار کشته شدگانگان آذربایجانیها در دوره اوایل قرن بیستم و شروع جنگ جهانی به چندین صد هزار نفر می رسید. در نتیجه همین سیاست خونین بود که دولت ارمنستان تشکیل شد[37]. یعنی اسراییلی دیگر!

یکی از فجیعترین قتل عامهاى ترکان توسط ارامنه در آناتولى توسط ارمنیان در ساحه آذری (نواحى شرق و بخشهائى از مركز و جنوب تركيه)  و به طور مشخص در قستمهاى شرق تركیه (آذربایجان تركیه شامل استانهاى ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، ارزينجان، بايبورد و گوموشخانا) انجام گرفته است. در فاجعه شرق ترکیه آنچه در واقع اتفاق افتاده بود ، اتحاد ارامنه با دولت روس و با حمایت بريتانيا، يونان، آمريكا، ايتاليا، آلمان و ميسيونرهاى مذهبى علیه عثمانی و سیاست قتل عام مردم منطقه برای به دست آوردن اکثریت جمعیتی این منطقه می باشد. این خیانت ارامنه نیز به مهاجرتهای اجباری ارامنه از طرف عثمانی و درگیریهایی منجر می شود که در این جریان تعداد قتل عام شده از ترکها با رقمی میلیونی بسیار بیش از کشته شدگان ارمنی است که طرف ارمنی در مظلوم نمایی سیاسی خود مدعی می شود! ارامنه بعد از  گذشت نزدیک 90 سال از این واقعه با معکوس نشاندن قضیه سعی در جلب نظر دولتهای دنیا را دارد. حتی در کشور ما نیز با مجوز رسمی وزارت کشور هر ساله طی تجمعات اعتراض آمیزی  شعار مرگ علیه کشور همسایه تورکیه سر می دهند!  ارامنه با توجه به لابی قویی که دارند و حمایت بعضی احزاب و دولتهای مسیحی اروپا (همدستهای پیشین ارامنه در چهار فاجعه مذکور!) تا حدودی نیز در تاثیر بر افکار عمومی موفق بوده اند. البته سکوت و بی تفاوتی ما ترکان نیز در این قضیه بی اثر نبوده است!

در همان سالها یعنی در زمان جنگ جهانی اول قتل عام دیگری علیه ترکان مسلمان منطقه غرب آذربایجان ایران توسط مسیحیان اتفاق می افتد. دولتهای فرانسه و انگلیس به همراهی مسیونرهای مذهبی کشورهای مسیحی (به خصوص آمریکا) و سفارت روس ، بعد از خروج روسها از ایران ، جهت ایجاد اردوی مسلح مسیحی در منطقه ، مسیحیان منطقه و مهاجرین را با اسلحه های روسی باقی مانده در منطقه تجهیز می کنند. و بدین ترتیب این اردوی مسیحی مرتکب سلاخی هایی می گردد که منجر به مرگ دهها هزار نفر از ترکان مسلمان منطقه (ارومیه ، سلماس ، خوی‌) می شود. [36]

با تضعیف حکومت کمونیستی شوروی داشناکها دوباره سیاست قتل عام ترکان مسلمان منطقه را آغاز کردند و این بار با اشغال 20 در صد از خاک جمهوری آذربایجان منجر به کشتار وحشیانه 25000 نفر آذربایجانی و نزدیک یک میلیون آواره شدند که هم اکنون نیز بعضی در کمپهای آوارگان در سراسر آذربایجان در شرایطی دشوار زندگی می کنند. وحشیانه ترین سلاخی ترکان مسلمان توسط ارامنه در خوجالی در منطقه قراباغ در 26 فوریه 1992 اتفاق می افتد که در این حادثه نیز مانند حوادث گذشته حتی زنان و کودکان بی دفاع نیز از قتل عام در امان نبودند. در این اثنا سکوت جمهوری اسلامی ایران که خود را مدافع مسلمین جهان می داند در قبال فجایع قراباغ  قابل تامل و انتقاد است! حکومت ایران که دولت اسراییل را به رسمیت نمی شناسد ، تحت تاثیر افکار شونیستی به جای تحریم دولت ارمنستان روابط اقتصادی همه جانبه ای را با این دولت بر قرار می سازد. در حالیکه ایران چندین میلیون آواره افغانی و عراقی را در کشور خود به عنوان پناهنده قبول می کند حتی یکنفر از آوارگان جنگ قاراباغ  در ایران اسکان پیدا نمی کند! و اخبار مربوط به جنایات ارامنه در قاراباغ بر خلاف وقایع فلسطین اشغالی در تریبونهای رسمی جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد! و متاسفانه هرگز جنایت مذکور توسط مسئولین دولتی و حکومتی ایران محکوم نشده است.

پرونده سیاه ارامنه در جنایات اخیر خلاصه نمی شود ، باید به نقش آنها در جدا شدن قفقاز از ایران  و انحراف انقلاب مشروطه از مسیر اصلی خود به سمت استبداد توسط داشناک معروف یفرم خان (ضارب ستار خان) اشاره کرد، که باز سیاست ارامنه یعنی دست به دامن شدن به دولتهای مسیحی یا تبعیت از آنها برای رسیدن به مقاصد پلید خود را در این دو حادثه می توان مشاهده نمود.

مسئله ديگر ملت آذربايجان ، مشكلاتي است كه اين ملت در مرزهاي غربي خود با سياستهاي زياده طلبي برخي احزاب سياسي افراطي ملت كرد داشته است. ملت کرد نیز همانند ملت آذربایجان از ظلم مضاعف ناشی از مسئله ملی زجر می برد و سالیان طولانی در این راستا مبارزه کرده است. اما متاسفانه عده ای از رهبران و احزاب کرد بازیچه سیاستهای بیگانگان شدند و عده ای تنها به حقوق خود قانع نشده و سیاست زیاده طلبی را نیز پیشه کرده اند. کشتار ترکها توسط رهبر کرد اسماعیل آقا سیمیتقو در اوایل قرن بیستم و بعضی تحرکات مسلحانه دیگر از آن جمله بوده است. امروزه نیز تلاش همه جانبه احزاب افراطی کرد برای کرد قلمداد کردن مناطق ترک نشین ( همانند بیجار ، سونقور و قروه و.. ) در استانهای کردستان ومجاور و چاپ نقشه تحریک آمیزی که حتی ارومیه را نیز قسمتی از کشور کردستان نشان داده را می توان مثال زد! در این راه  نیز کردهای افراطی از سیاست تبلیغات مسموم، مهاجرتهای هدفدار و تشویق برای اشتراک همگانی در انتخابات منطقه ای (در مقابل بی تفاوتی اکثریت ترک مناطق) استفاده می کنند. در این امر علاوه بر سیاست کردها و تحریکات و سیاستهای شونیستها برای ایجاد اختلاف  بین ترکها و کردها ، سهل انگاری اکثریت ترک ساکن مناطق مجاور نواحی کرد نشین نیز قابل توجه است.

می بینیم که شونیستها از دو ملت کرد و ارمنی به عنوان دو لبه قیچی برای تحت فشار قرار دادن ملت آذربایجان استفاده می کند. در این راستا وظیفه دو ملت ترک و کرد خنثی کردن سیاستهای شونیستها و دیگر بیگانگان و اتحاد برای مبارزه با شونیسم فارس است. تاریخ نیز شهادت می دهد در سالهای 1324-1325که حکومتهای ملی آذربایجان و کردستان در ایران حاکم بود، دو ملت ترک و کرد که بدون مداخله و تحریکات  شونيستها حکومتهای مطلوب خود را داشتند در سایه سیاستهای صحیح دو قهرمان ملی ترک و کرد یعنی سید جعفر پیشه وری و قاضی محمد زندگی مسالمت آمیزی را تجربه کرده اند.

راه پیش رو

امروز حرکت ملی آذربایجان که بر اساس خواسته های بر حق ، شفاف و منطقی ملت آذربایجان و تجارب تاریخی استوار شده است  روز به روز و به سرعت در حال گسترش می باشد. تجمعات مختلف آذربایجانیهای  هويت جو در مناسبتها و بزرگداشتهای متفاوت و رشد نشریات خودجوش همگی حکایت از جریانی مردمی و منطقی دارند که تعطیل پذیر نیست.  و اما به عنوان یک ترک آذربایجانی چه وظایفی داریم:

استعمارگران داخلی و خارجی برای نابودی ملتها ، زبان ، فرهنگ و هویت ما(ملت ترک) را هدف گرفته اند! ما نیز برای زنده ماندن ملت خود باید زبان و فرهنگ و هویت خود را زنده کنیم  تا اینکه به ملتی سربلند  تبدیل شویم، همانگونه که در طول تاریخ بوده ایم. همگی باید در راه  تبدیل به یک ملت سربلند (میلتلشمه ) فعالیت کنیم. مبارزه ما مبارزه ای مسلحانه نیست بلکه مبارزه ای مدنی و فرهنگی است. اسلحه ما فکر است و قلم و شرکت در تجمعات فرهنگی و گاه اعتراض آمیز. ما باید به مطالعات تاریخی و فرهنگی خود بیافزاییم تا هویت و زبان خود را بیشتر بشناسیم و آن را به دیگر همزبانان خود، دیگر ملتهای ایرانی و حتی دنیا معرفی کنیم ! حق و حقوق خود را بشناسیم و تا احیای آن دست از مبارزه بر نداریم ! در عین حالیکه استقلال و عدم وابستگی حرکت خود به بیگانگان را حفظ می کنیم صدای عدالتخواهی خود را به گوش جهانیان برسانیم!

تاریخ ثابت کرده است که ملت ما دوستی جز خودش ندارد، متاسفانه پان ایرانیستهای مرکز گرا و احزاب سراسری ایران برداشت درستی از دموکراسی و عدالت ندارند و هیچکدام از این احزاب و حتی اعضای ترک آن که در سیستم سراسری حل شده اند برای احیای حقوق ملت آذربایجان قدمی بر نخواهند داشت ! دل بستن به آنها ، کاری است عبث !

  ملت آذربایجان باید بداند که انرژی و قوای خود (چه قوای مادی و چه معنوی و فکری) را فقط باید صرف ملت خود کند. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ! شونیسم فارس از انرژی ما علیه ما استفاده خواهد کرد. چرا باید به فکر مشکلات کسانی باشیم که نه تنها موجودیت ما را به رسمیت نمی شناسند و مشکلات ما برای آنها بی اهمیت است ، بلکه  خود در صدد نابودی موجودیت ما می باشند. قطعا الویت با مسائل ملت خودمان است. البته این به معنی دشمنی با ملتهای دیگر نیست ، ولی دوستی و اتحاد با آنها نیز باید در چهار چوبی صورت گیرد که حقی از ملت ما ضایع نشود. هرگز فریب شعارهای وسوسه بر انگیز پان ایرانیستهای مرکز گرا را نخورده و ذره ای از مطالبات برحق خود عقب نشینی نکنیم حتی اگر بوی صداقت نیز به مشاممان برسد! این درسی تاریخی است از آنچه بر سر ستارخانها و پیشه وریها آمد.

خواسته های بر حق، شفاف و منطقی ما عبارتند از رفع و جبران تبعیضهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی علیه ملت ما.

آذربایجانیهای خارج از مرزهای ایران (به خصوص آذربایجان شمالی) را فراموش نکنیم ، وقتی ما از آرمانهای ملت فلسطین که تنها وجه اشتراکمان در مسلمان بودن است دفاع می کنیم،  دفاع از حقوق حقه ملت آذربایجان شمالی بخصوص درمسئله قره باغ که مشترکات زبانی، فرهنگی، تاریخی، قومی ، دینی وحتی مذهبی داریم حق مسلم ماست ! در حقیقت  همه ما یک ملت هستیم  اگر چه دولتهای متفاوتی داریم. حمایت از آنها به معنی حمایت از کل ملت آذربایجان است و هر ضرری را آنها متحمل شوند، قطعا ما را نیز متاثر خواهد کرد. این موضوعی است که گاه ما آنرا فراموش می کنیم ، اما دشمنان ملت آذربایجان بر خلاف ما به این موضوع آگاه بوده و از آن سوء استفاده می کنند! 

ملت ما برای گرفتن حق خود باید هویت و حقوق خود را به خوبی شناخته و بر روی پای خود بایستد! این ملت برای گرفتن حقوق خویش احتیاج به خودکفایی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دارد تا وجود خود را ثابت کند! این ملت احتیاج به احزاب ملی خود  دارد تا سخنگو و مدافع حقوقش باشد ! این ملت باید به جای نشریات سراسری ضد ملتها و یا محلی وابسته از نشریات محلی دلسوز حمایت کند! او باید به جای الویت دادن به یادگیری زبان فارسی و انگلیسی و آموزش آن به فرزند خود اول به زبان مادری خویش بها دهد! او باید ابتدا فضولی و دده قورقود را بشناسد و سپس حافظ و شکسپیر را! او باید از از صنایع و تولیدات ملت خود حمایت کند! او باید علی رغم وجود مشکلات و سختی ها سرمایه مادی و معنوی خود را صرف ملت و زادگاه خويش کند .


گله جک بیزیمدیر!

  AY


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 9:39 ::  نويسنده : NASER